کد خبر: ۹۲۴۲
۰۵ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۰

خاطرات خدام حرم امام رضا (ع)  با شهیدجمهور

علی ثقفی می‌گوید: تا اتاقک نقاره خانه حدود ۱۰۶ پله است و بالارفتن از این پله‌ها سخت‌ترین قسمت کار ما بود. به دستور آیت الله رئیسی مسیر از داخل مهمان سرای حضرت عوض شد و از آن به بعد، با آسانسور  بالا می‌رفتیم.

سی ام اردیبهشت سال ۱۴۰۳ در یاد مردمان ایران زمین ماندگار خواهد شد. روزی که روح خدمتگزار ملت و یاور محرومان به ملکوت اعلی پیوست؛ رئیس جمهور محبوب و خستگی ناپذیر، مرد روز‌های سخت، در راه خدمت به مردم سرزمینش، جان به جان آفرین تسلیم کرد. داغ فراقی که هنوز در باور خیلی‌ها نیست و‌ نمی‌خواهند باور کنند خادم الرضای خود را برای همیشه از دست داده اند و دیدارشان به قیامت افتاده است.

سید ابراهیم رئیسی، شهیدجمهور، کسی است که با رفتنش، داغ سیزدهم دی ماه ۹۸ و شهادت سردار دل‌ها را بار دیگر در دلمان زنده کرد. برخی از اهالی منطقه یک و ۲ که با شهید آیت الله رئیسی خاطره دارند، برای ما از رفتار و خصلت‌های او گفتند.

 

برای اولین بار در شب میلاد، صدای نقاره‌خانه بلند نشد

علی ثقفی؛ دربان و نقاره زن حرم / محله گوهرشاد

اوایل که ایشان به عنوان تولیت آستان قدس رضوی معرفی شده بودند، هر شب برای نماز شب به حرم می‌آمدند. یک روز تصمیم گرفتم مثل خیلی‌ها از این فرصت استفاده کنم. آن شب سر راه ایشان رفتم و خواستم از نقاره خانه بازدید کنند. آقای رئیسی با تمام تواضع و افتادگی دوبار تکرار و تأکید کردند که «چشم، خدمت می‌رسیم.» یک ماه نگذشت که به نقاره خانه آمدند.

نزدیک دو دهه که من در حرم فعال بودم، این اولین بار بود که تولیت آستان قدس به این بخش می‌آمد. ایشان زمانی آمدند که وقت اجرای نقاره بود. کار که به پایان رسید، آقای رئیسی با یکی یکی بچه‌ها خوش و بش کردند و خدا قوت گفتند و خواستند اگر مشکلی هست، بگویند. فاصله سطح زمین تا اتاقک نقاره خانه حدود ۱۰۶ پله دارد و بالارفتن از این پله‌ها سخت‌ترین قسمت کار ما بود. به دستور آیت الله رئیسی پنجاه شصت پله که قسمت سخت بالا رفتن بود، مسیرش از داخل مهمان سرای حضرت عوض شد و از آن به بعد، با آسانسور  بالا می‌رفتیم؛ یعنی نصف راه برایمان هموار شد.

یکی دیگر از خاطرات من از ایشان، نماز‌های شبانه شان بود که هر شب، قبل از اذان صبح به حرم می‌آمدند. نماز شب و صبح را که‌ می‌خواندند،  از حرم خارج می‌شدند. همه خدامی که در صحن کوثر خدمت می‌کردند، ایشان را‌ می‌دیدند و با وجود محافظ‌ها می‌توانستند بدون هیچ ممانعتی با آقای رئیسی صحبت کنند.

یکی دو باری که من در مسیر همراهشان بودم، می‌دیدیم کسانی برای بیان مشکلات نزدشان می‌روند و حتی می‌خواهند دستشان را ببوسند، اما ایشان آن قدر متواضع بودند که اجازه نمی‌دادند و صورت آن فرد را‌ می‌بوسیدند و بعد صبورانه پای حرف‌های مردم می‌نشستند.

خبر مفقود شدن بالگرد را عصر روز سی ام شنیدیم. ما در نقاره خانه به مناسبت شب میلاد امام رضا (ع) مراسم نقاره زنی داشتیم. آن شب، شب بسیار غریبی بود. اصلا حال و هوای حرم به شب میلاد نمی‌خورد. ما که آن بالا بودیم، این حال و هوای حزن و اندوه و دست‌هایی را که به دعا به سمت آسمان رفته بود، بهتر می‌دیدیم و درک می‌کردیم.

فردا صبح هم برای اجرای مراسم میلاد در نقاره خانه بودیم که خبر شهادت رئیس جمهور و تیم همراهشان را شنیدیم. ما، چون در ارتفاع هستیم، صدا‌ها و همهمه‌ها را به وضوح می‌شنویم. همین که از بلندگو این خبر اعلام شد، صدا و همهمه تبدیل به گریه و زاری و برسرزدن زائرانی شد که امید به سلامت و پیداشدن آن‌ها داشتند. بعد از این خبر، پرچم سبز روی گنبد تبدیل به پرچم سیاه شد و برای اولین بار در طول خدمت بیست ساله ام در روز میلاد امام رضا (ع) صدایی از نقاره خانه بلند نشد.

دلتنگی خدام حرم امام رضا (ع) و خاطراتی فراموش نشدنی که با شهیدجمهور داشتند


حال و هوای خاص شب میلاد

حسین ماهرخسار؛ مداح رسمی حرم / محله مطهری شمالی

از تواضع و افتادگی این سید بزرگوار خیلی گفته شده است. اما تا کسی به ایشان نزدیک نمی‌شد، نمی‌توانست این تواضع و خلوص در رفتار و گفتار را ببیند و درک کند. ایشان بعداز انتصاب به عنوان تولیت آستان قدس رضوی، به مناسب میلاد امام رضا (ع) نشستی با خادمان، شعرا، مداح و روضه خوان‌ها و... داشتند. حدود چهارصدنفری می‌شدیم. آن روز رهبر معظم انقلاب هم که به مناسبت میلاد امام رضا (ع) به مشهد مشرف شده بودند، در مراسم حضور داشتند.

بعداز اجرای چندنفر از مداحان و مدیحه سرایی شعرا و اتمام برنامه، دور رهبری شلوغ شد. این را هم بگویم که پدر بنده که از روضه خوان‌های رسمی حرم بودند و آقای راشدیزدی برای مراسمی به یزد رفته بودند. من هم فقط یک بار در مجلسی که آیت الله رئیسی حضور داشتند، اجرا کرده بودم. اصلا تصور نمی‌کردم ایشان من را در ذهن داشته باشند. اما آن روز در آن شلوغی، صدایم کردند و گفتند «آقای ماهرخسار! حاج آقا کجا هستند؟» این برای من خیلی تعجب برانگیز بود و اصلا فکر نمی‌کردم ایشان من و اجرای آن روزم را در خاطر داشته باشند.

با شنیدن خبر مفقودی بالگرد حامل رئیس جمهور و همراهانشان، روز من، چون شب، سیاه شد. به قدری متأثر و ناراحت شدم که حتی یکی دو مجلسی را که به مناسبت شب میلاد امام رضا (ع) داشتم، لغو کردم تا اخبار را از تلویزیون و شبکه‌های مجازی دنبال کنم. چندمجلس هم که رفته بودم، اصلا به جشن میلاد شبیه نبود؛ بیشتر دعا بود و مراسم مداحی برای به سلامت پیداشدن و زنده بودن این عزیزان، بدون کف و دست و شادی و سرور.

تا صبح لحظه به لحظه اخبار را دنبال می‌کردم. صبح بود که خبر پیداشدن بالگرد و شهادت سرنشینان را در کانالی خبری خواندم. آن روز ساعت ۸ صبح مجلس داشتم؛ مراسمی که به مجلس عزا و حزن و اندوه بیشتر شبیه بود تا مجلس شادی. بعد از اعلام رسمی، سمت و سوی همه مجالس جشن میلاد تغییر کرد.

 

دلتنگی خدام حرم امام رضا (ع) و خاطراتی فراموش نشدنی که با شهیدجمهور داشتند

 

دنبال اجرای عدالت بود

حسین عاشوری؛ پدر شهیدان مجتبی و محسن عاشوری و  مدیر خانه شهید /محله احمدآباد

من جلسات بسیاری با آقای رئیسی داشتم که بعضی به نتیجه رسید و بعضی هم نه. در همه این سال‌های آشنایی، صبوری، تواضع و اخلا ق مداری را در شخصیت ایشان به وضوح می‌دیدم. خاطرم است زمانی که در دستگاه قضا بودند، سر پرونده‌ای که خیلی سر وصدا کرده بود، هم سهام داران آن پرونده و هم کسی که طرف مقابلشان بود، من را واسطه کردند تا گفت وگویی با دادستان داشته باشم. کار سختی بود. یک روز به دفترشان رفتیم. گفتند ایشان ۱۰ دقیقه بیشتر وقت ندارند.

ما نشستیم به گفتگو و بعد از دو ساعت و نیم از آنجا بیرون آمدیم. ایشان با آنکه گفته بودند ۱۰ دقیقه، پای حرف‌های ما که نشستند، دو ساعت و نیم وقت گذاشتند. به دقت گوش کردند و یادداشت برداشتند. بعد‌ها آقای رئیسی خودشان به من گفتند اگر آن حرف‌ها و گفته‌های آن روز نبود، حکمی صادر می‌شد که جبران ناپذیر بود. ایشان به شدت به دنبال اجرای عدالت و حق بودند.

عصر روز سی ام از مفقودشدن بالگرد خبردار شدم. وقتی خبر شهادت ایشان و همراهانشان را شنیدم، از حال رفتم. از دیشب کل بدنم فلج شده و توان راه رفتن را از من گرفته است، درست مثل روزی که خبر شهادت پسرانم، مجتبی و محسن را به من دادند، مثل روز ۱۴ خردادی که خبر رحلت امام خمینی (ره) را شنیدم. خبر تلخ بود. خیلی هم تلخ.

 

دلتنگی خدام حرم امام رضا (ع) و خاطراتی فراموش نشدنی که با شهیدجمهور داشتند

 

افزایش سهمیه غذای حضرت کار آقای رئیسی بود

دکتر حسن اخوان مهدوی؛ ۳۳ سال خدمت در دارالشفای امام رضا (ع) و پزشک معتمد آستان قدس / محله سعدآباد

ایشان مدت کوتاهی تولیت آستان قدس را داشتند. یک بار از دارالشفای حضرت بازدید کردند. شخصیتی مردمی و خاکی و دغدغه‌مند برای رفع مشکلات زائران امام رضا (ع) داشتند. حتی اگر بیماری جلو می‌آمد، حرف‌های او را با دقت گوش می‌کردند و اگر لازم بود، دستور رسیدگی می‌دادند. یکی دو بار هم برای مداوای ایشان به دفترشان رفتم. گاه محافظان سخت می‌گرفتند، اما ایشان به خادمانشان در آستان منور رضوی بسیار اعتماد داشتند و آن‌ها را عتاب می‌کردند که «پزشک معتمد آستانه معتمد ما هم هست.»

خاطره دیگری که از ایشان دارم، حضور مستمر در حرم در زمان تولیتشان است. اصلا شخصیت پشت میز نشینی نداشتند. بار‌ها شده بود وقتی در بیت خدام مشغول استراحت بودیم، سرزده به «خدا قوت» می‌آمدند. در زمانی هم که در دستگاه قضا بودند، یکی دو بار که به نیت زیارت آمده بودند، برای احوالپرسی به میان جمع خدام هم آمدند و پای حرف‌های ایشان نشستند.

در کل ایشان بسیار ساده زیست بودند. دغدغه مردم به ویژه مردم مستضعف را داشتند. به شدت به راحتی و رفاه حال زائران فکر می‌کردند. ساخت زائرسرا‌ها و افزایش سهمیه غذا‌های حضرت، یکی از صد‌ها قدم خیری است که ایشان برای رضایت دل زائر علی بن موسی الرضا (ع) برداشته اند. 

دلتنگی خدام حرم امام رضا (ع) و خاطراتی فراموش نشدنی که با شهیدجمهور داشتند

 

متواضع و مردم‌دار بود

عباس شکوهی نوه حاج احمد شکوهی؛ نقاره زن قدیمی/ محله فرامرز عباسی

خانه پدری سید ابراهیم رئیسی نزدیک خانه پدربزرگ من، حاج احمد، در کوچه حوض خرابه محله پایین خیابان بود. از کودکی که به خانه پدربزرگم رفت و آمد داشتم، او را می‌دیدم. بسیار آرام، متواضع و مردم دار بود. روزی که ایشان برای «خدا قوت» به نقاره خانه آمد، پدر و پدربزرگم هم بودند. بعد از مراسم نقاره زنی در حالی که با پدربزرگم خوش و بش می‌کردند، چون هم محلی قدیمی بودند، با لهجه غلیظ مشهدی گفتند: «حاج احمد! شما خِنه تان هنوز همو حوض خرابه یه؟».

بسیار بی ریا و بی تکلف و کار راه انداز بودند. آن روز در همان مدت کوتاه سعی کردند حرف‌های ما را بشنوند و از همراهان خواستند خواسته‌های ما را یاداشت کنند؛ چیزی که در عمر شانزده ساله خدمتم در نقاره خانه ندیده بودم. یکی از دوستان که خدا تازه دختری به او داده بود، درخواست کرد که آیت الله رئیسی اذان را در گوش فرزندش بخوانند که ایشان قبول کردند. بعد‌ها شنیدیم این کار انجام شده است.

خاطره دیگری که از ایشان در ذهن دارم، قدم زدنشان بعد از نماز صبح بود. خیلی از زوار یا حتی مشهدی‌هایی که‌ می‌خواستند از نزدیک ایشان را ببینند و صحبت کنند، می‌دانستند بعد از نماز صبح، این فرصت برایشان مهیاست. خیلی‌ها که‌ می‌دانستند پیدا کردن ایشان در محل کارش سخت و نشدنی است، در همان مسیر حرم تا پارکینگ، سر راهشان قرار می‌گرفتند تا فرصت گفت وگویی دست دهد.

 

دلتنگی خدام حرم امام رضا (ع) و خاطراتی فراموش نشدنی که با شهیدجمهور داشتند

 

توجه ویژه به مداحان حرم

حاج رضا قانع؛ مداح و نوحه خوان رسمی حرم/ محله مطهری شمالی

سابقه رفاقت و دوستی من و رئیس جمهور شهیدمان به خیلی سال قبل برمی گردد. ما بچه محل بودیم. چند سالی در مدرسه جوادیه مرحوم عابدزاده هم کلاس بودیم. من و سیدابراهیم در یک نیمکت می‌نشستیم. از بچگی شخصیت آرامی داشت. چیزی که از ایشان خیلی پررنگ در ذهنم هست، حال بکاء (گریه) و تزرع ایشان زمان توسل به ویژه به حضرت زهرا (س) بود. 

وقتی که تولیت آستان قدس به ایشان محول شد، تصمیم داشت انقلابی در مداحی آستان قدس رضوی به وجود بیاورد. قرار بود فاصله بین مداح‌های نسل قدیم و نسل جدید آستان قدس رضوی برداشته شود که اگر این اتفاق می‌افتاد، انقلابی در تاریخ مداحی بود. اما انتخاب ایشان به عنوان ریاست قوه‌قضائیه باعث شد خیلی از کار‌های خوبشان بر زمین بماند.

از لحظه‌ای که خبر گم شدن بالگرد را شنیدیم، دست به دعا برداشتیم که حال این خدمتگزار واقعی ملت و همراهان ایشان خوب باشد و در صحت و سلامت باشند. شبمان صبح نشد تا لحظه لحظه اخبار را دنبال کردیم. شنیدن خبر شهادت ایشان در روز میلاد امام رضا (ع) به شدت تلخ و ناراحت کننده بود؛ خادم الرضایی که در هر لباس و مسئولیتی بود به فکر برداشتن قدمی برای مردمش بود.

به گفته یکی از نزدیکان طی شبانه روز سه چهارساعت بیشتر نمی‌خوابید تا فرصت خدمت بیشتری داشته باشد. عاقبت نیز در همین مسیر خدمت به فیض شهادت نائل آمد. روحش شاد.

* این گزارش شنبه ۵ خردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۵۷ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
نظرات بینندگان
محمد حسین زاده بنهنگی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۲ - ۱۴۰۳/۰۳/۰۵
1
0
در مدیریت قبل از شهید عباسوخته در منظر عام سلام کردن وجواب گرفتن راحت نبود
اما من روز خدمتم که در گوهر شاد بودم جلو ایوان دار السیاده دست بگردن شهید شدم وآرام کنار گوشش گفتم یکی از عباهاتون برای خواندن نماز شبم هدیه کنید باخنده ملیح وزیبائی جواب داد عبای من برا ی نماز شب تو خوب نیست چقدر باور نکردنی بود آن آغوش گرفتن برای من
محمد خواجه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۳۶ - ۱۴۰۳/۰۳/۰۵
1
0
خداوند رحمتشان کند این سید الیقدررو خداوند برتفیقاتشان بیفزاید ان شاءالله تعالی
خداوند دشمنانشان رو نیست ونابود بفرماید
اکرم محینی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۰۲ - ۱۴۰۳/۰۳/۰۵
2
0
سلام واقعا متاثر شدم خیلی سخت گذشت این چندروز حیف صدحیف کاش این اتفاق نمی افتادهنوزداشت وضع مملکت خوب میشد
آوا و نمــــــای شهر
03:44